برگ ریزان
§ در کوچه پس کوچه های خیال
آنجا که افق دم از حیات می زند
صدای خش خش برگ های پاییزی
روحت را
آرام
آرام
نوازش می کند!
نگاهت معطوف پرتو خورشیدی می شود که در تلاطم رهایی
دل را به دست برگ های درختان می سپارد
تا به زمین برسد...
درست نقطه مقابل قدوم تو!
سرت را بالا بگیر...
ببین چگونه برگ هها برای پابوس قدومت
فنای زمین می شوند...
ببین چگونه آفتاب برای دیدن رویت
از لابه لای شاخ و برگ درختان سرک می کشد
مگر تو اینها را نمی خواهی؟
پس چشمانت را بیش از پیش باز کن
تا دست یابی به حقیقتی
که در ضمیر تو
قصد پنهان شدن دارد!
پ.ن : پاییز است و فصل برگ ریزان و دل من بی تاب این فصل....
نوشته شده توسط:
ِْلیست کل یادداشت های این وبلاگ